10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

ﺍﺑﻦ ﻣﻘﻔﻊ


 ﺍﺑﻦ ﻣﻘﻔﻊ ﻓﺮﺩﻯ ﺗﻴﺰﻫﻮﺵ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﻛﺘﺎﺑﻬﺎﻯ ﻋﻠﻤﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﺑﻰ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻛﺮﺩ.


 ﺑﺮﺗﺮﻯ ﻫﻮﺵ ﻭ ﻓﻀﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﻫﺎﻯ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺭﻛﻴﻚ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ.


 ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻌﺮﺽ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻳﻜﻰ ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺑﻦ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺩﻭﺍﻧﻴﻘﻰ ﺩﻭﻣﻴﻦ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻋﺒﺎﺳﻰ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭﻯ ﺑﺼﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻌﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ.


 ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺑﻴﻨﻰ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻧﺎﻣﻮﺯﻭﻧﻰ ﺩﺍﺷﺖ. 


ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﺑﻦ ﻣﻘﻔﻊ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭﻯ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻯ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ: ﺳﻠﺎﻡ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻳﻌﻨﻰ ﻳﻜﻰ ﺍﻭ ﻳﻜﻰ ﺩﻣﺎﻍ ﺑﺰﺭﮔﺶ.


 ﺍﺑﻦ ﻣﻘﻔﻊ ﮔﺎﻫﻰ ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻯ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭘﺴﺮ ﺯﻥ ﺷﻬﻮﺕ ﭘﺮﺳﺖ!! 


ﻭ ﺩﺭ ﻣﺠﺎﻟﺴﻰ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﺍﻫﺎﻧﺖ ﻭ ﻧﺎﺳﺰﺍﻫﺎﻯ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﺯﺭﺩ.


 ﺳﻔﻴﺎﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺭﻭﺯﻯ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺗﻠﺎﻓﻰ ﻛﻨﺪ.


 ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺩﻭﺍﻧﻴﻘﻰ ﺧﺮﻭﺝ ﻛﺮﺩ.


 ﻣﻨﺼﻮﺭ، ﺍﺑﻮﻣﺴﻠﻢ ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺼﺮﻩ ﻣﺎﺀﻣﻮﺭ ﺩﻓﻊ ﺍﻭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺴﻠﻢ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺷﺪ ﻭ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻭ ﻋﻴﺴﻰ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﺪ. 


 ﺁﻧﺎﻥ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﻫﻢ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻫﺶ ﺩﺭﮔﺬﺭﺩ. 


ﻋﻤﻮﻫﺎﻯ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﻪ ﺑﺼﺮﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺍﺑﻦ ﻣﻘﻔﻊ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ!


 ﺍﻭ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭﻯ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺖ: ﺍﮔﺮ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺩﻭﺍﻧﻴﻘﻰ ﺑﻪ ﻋﻤﻮﻯ ﺧﻮﺩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ مکر ﻛﻨﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺭﻯ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ، ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻭﻗﻒ ﻣﺮﺩﻡ، ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺑﻴﻌﺖ ﺍﻭ ﺭﻫﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ! 


 ﭼﻮﻥ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﻧﺰﺩ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺳﺨﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﻣﺤﺮﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻘﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ. 


ﺳﻔﻴﺎﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﺑﺼﺮﻩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺪ ﺍﺑﻦ ﻣﻘﻔﻊ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻃﺎﻗﻰ ﺑﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: 


ﻳﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﭼﻪ ﻧﺎﺳﺰﺍﻫﺎ ﻭ ﻧﺴﺒﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻯ؟


 ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ او را ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺑﺮﺩﻧﺪ .


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش فحش


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavshegzyg_DFDA

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی