10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان عبرت آموز درباره غیبت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ﺍﺯ ﻏﻴﺒﺖ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻯ ﻛﺮﺩﻧﺪ 


ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻣﺮﺩﻯ ﺑﺮ ﺟﻤﻌﻰ ﻛﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﻰ ﮔﺬﺷﺖ. ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺍﺭﻡ.


 ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻛﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﺪﻯ ﮔﻔﺘﻰ . ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﺒﺮ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ، ﻭ ﺑﻪ ﻭﻯ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ.


 ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﮔﻔﺖ.


 ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻭﻯ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ. 


ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻯ، ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻔﺘﻢ.


 ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺷﻤﻨﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ؟


 ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺍﻭﻳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﺁﮔﺎﻫﻢ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺟﺰ ﻧﻤﺎﺯ ﻭﺍﺟﺐ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ!


 ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﺯ ﻭﻯ ﺑﭙﺮﺱ ﺁﻳﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻭﺍﺟﺐ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﺎﺀﺧﻴﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻡ، ﻳﺎ ﺑﺪ ﻭﺿﻮ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﻭ ﺭﻛﻮﻉ ﻭ ﺳﺠﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﻫﻢ؟


 ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ .


ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ .


ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﺟﺰ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ، ﻛﻪ ﻫﺮ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﻭ ﺑﺪﻛﺎﺭﻯ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﮕﻴﺮﺩ! 


ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ، ﺍﺯ ﻭﻯ ﺑﭙﺮﺱ ﺁﻳﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﻳﺎ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﺣﻖ ﺁﻥ ﻓﺮﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ؟


 ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ، ﻭ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ .


ﺑﺎﺯ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﻴﭽﮕﺎﻫﻢ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺋﻞ ﻭ ﻓﻘﻴﺮﻯ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﺯﻛﺎﺗﻰ ﻛﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﻭ ﺑﺪﻛﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺀ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ!


 ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﭙﺮﺱ ﺁﻳﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻳﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺁﻥ ﭼﺎﻧﻪ ﺯﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ؟


 ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ. 


ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ .


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش غیبت


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavshegzyg_DFDA