10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

بهلول و دزد

ﺑﻬﻠﻮﻝ ﻭ ﺩﺯﺩ


ﺑﻬﻠﻮﻝ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻣﺨﺎﺭﺟﺶ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﻯ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. ﻭﻗﺘﻰ ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﭘﻮﻟﻬﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺳﻴﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﺯﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﺩﺭﻫﻢ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺿﻤﻴﻤﻪ ﺁﻥ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﻨﺪ، ﻣﺮﺩ ﻛﺎﺳﺒﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﻰ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﺪ. 


ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﺑﻬﻠﻮﻝ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﻮﻟﻬﺎﻯ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﻙ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ.


 ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﻠﻮﻝ ﺑﺮﺍﻯ ﺳﺮﻛﺸﻰ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﭘﻮﻝ ﺭﻓﺖ، ﺍﺛﺮﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﺪﻳﺪ؛ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﻛﺎﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﻛﺎﺳﺐ ﺍﺳﺖ.


 ﺑﻬﻠﻮﻝ ﻧﺰﺩ ﻛﺎﺳﺐ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺯﺣﻤﺘﻰ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭘﻮﻟﻬﺎﻳﻢ ﺩﺭ ﻣﻜﺎﻧﻬﺎﻯ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﺍﺳﺖ . یادداشت کنید . ﻳﻜﻰ ﻳﻜﻰ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﺭﺳﻴﺪ، ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ: ﺟﺎﺋﻰ ﻛﻪ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺩﻩ ﺩﺭﻫﻢ ﺍﺳﺖ ﻣﺤﻔﻮﻇﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻘﻴﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ. 


ﻛﺎﺳﺐ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺩﻩ ﺩﺭﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺑﻘﻴﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻣﻘﺪﺍﺭﺵ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﻗﺖ ﺑﺒﺮﺩ. 


ﺑﻬﻠﻮﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﻣﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻭ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺩﻩ ﺩﺭﻫﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻳﺎﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺁﻥ ﻣﺪﻓﻮﻉ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻙ ﺭﻭﻳﺶ ﺭﻳﺨﺖ.


 ﻛﺎﺳﺐ ﺩﺭ ﻛﻤﻴﻦ ﺯﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﺧﺎﻛﻬﺎ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺰﺩ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻟﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ، ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻪ ﻧﺠﺎﺳﺖ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﻴﻠﻪ ﺑﻬﻠﻮﻝ ﺁﮔﺎﻫﻰ ﻳﺎﻓﺖ.


 ﺑﻬﻠﻮﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﭼﻨﺪ ﺭﻗﻢ ﺍﺯ ﭘﻮﻟﻬﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﺑﺰﻧﻰ ﻫﺸﺘﺎﺩ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﻌﻠﺎﻭﻩ ﺻﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻮﻯ گندی که ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﺖ ﺍﺳﺘﺸﻤﺎﻡ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ؟! 


ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﻛﺎﺳﺐ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺩﻭﻳﺪ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﻭﻟﻰ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ .


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش دزدی


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی