10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان حضرت عیسی و مرد حریص» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

حضرت ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺣﺮﻳﺺ 


ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻰ ﻣﺮﺩﻯ ﺳﻴﺎﺣﺖ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻫﻜﺪﻩ ﺍﻯ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ.


حضرت ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻧﺎﻧﻰ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻦ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺪ.


ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺳﻪ ﻋﺪﺩ ﻧﺎﻥ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ، ﺍﻣﺎ ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﺻﺒﺮ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﭘﺬﻳﺮﺩ. 


ﭼﻮﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻃﻮﻝ ﻛﺸﻴﺪ ﻳﻚ ﺩﺍﻧﻪ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ.


 ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺳﻮﺍﻝ ﻛﺮﺩ ﻧﺎﻥ ﺳﻪ ﻋﺪﺩ ﺑﻮﺩﻩ؟


 ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 


ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺭﺍﻩ ﭘﻴﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺁﻫﻮﺋﻰ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﻧﺪ . حضرت ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻫﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺫﺑﺢ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ.


 ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﻴﺴﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﻯ ﺁﻫﻮ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻦ .


ﺁﻫﻮ ﺯﻧﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩ.


 ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺷﮕﻔﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔﺖ .


حضرت ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﺮﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻰ ﺩﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺁﻥ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻮ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻛﺮﺩ ﺑﮕﻮ ﻧﺎﻥ ﺳﻮﻡ ﭼﻪ ﺷﺪ؟


 ﮔﻔﺖ: ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!


 ﺩﻭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺩﻫﻜﺪﻩ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺧﺸﺖ ﻃﻠﺎ ﻛﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ. 


ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺛﺮﻭﺕ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺍﺳﺖ!


 ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺭﻯ ﻳﻚ ﺧﺸﺖ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻣﻦ، ﺧﺸﺖ ﺳﻮﻡ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﻣﻰ ﺩﻫﻢ ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻧﺎﻥ ﺳﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ .


ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺣﺮﻳﺺ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻧﺎﻥ ﺳﻮﻣﻰ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻡ. 


حضرت ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺟﺪﺍ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺮ ﺳﻪ ﺧﺸﺖ ﻃﻠﺎ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.


ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻛﻨﺎﺭ ﺧﺸﺖ ﻃﻠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺸﺖ ﻃﻠﺎ ﺩﻳﺪﻧﺪ.


 ﻫﻤﺴﻔﺮ ﻋﻴﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﺸﺘﻪ ﻭ ﻃﻠﺎﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ .


ﭼﻮﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﻜﺪﻩ ﻣﺠﺎﻭﺭ ﻧﺎﻧﻰ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ. 


ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻥ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺭﻓﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﺎﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﻛﻨﻢ، ﺗﺎ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺭﻓﻴﻘﺶ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻤﻴﺮﻧﺪ ؛ ﻭ ﻃﻠﺎﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﻛﻨﺪ. 


ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﻋﻬﺪ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺭﻓﻴﻖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺑﻜﺸﻨﺪ ﻭ ﺧﺸﺖ ﻃﻠﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪ. 


ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﺸﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﻯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﺎﻧﻬﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪﻧﺪ. 


ﭼﻴﺰﻯ ﻧﮕﺬﺷﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺎﻥ ﻣﺮﺩﻧﺪ. 


ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺟﻌﺖ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻪ ﺧﺸﺖ ﻃﻠﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﻳﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:


 ﺍﻳﻦ ﻃﻮﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎ ﺍﻫﻠﺶ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. 


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش حرص


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA