10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ﻛﺮﺩﺍﺭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻭ ﺍﺑﻮﺍﻟﺎﺳﻮﺩ ﺩﺋﻠﻰ


 ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺟﺬﺏ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ، ﭘﻮﻝ ﻭ ﻋﺴﻞ ﻭ ﻧﻈﺎﺋﺮ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ. 


ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻓﻘﻴﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ ﺳﻴﺮ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻳﻚ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﭼﻨﺪ ﺧﻴﻚ ﻋﺴﻞ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻟﻰ ﺩﺭ ﺧﻴﻚ ﻋﺴﻞ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆ ﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﺮﻭﺩ،


 ﻭ ﻛﻢ ﻛﺴﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﻝ ﻭ ﻋﺴﻞ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭﺩ ! 


ﺭﻭﺯﻯ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺑﻮﺍﻟﺎﺳﻮﺩ ﺩﺋﻠﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﺟﺬﺏ ﻛﻨﺪ، ﭼﻨﺪ ﺧﻴﻚ ﻋﺴﻞ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ. 


ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ، ﻧﺎﻣﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺧﻴﻜﻬﺎﻯ ﻋﺴﻞ (ﻳﺎ ﺣﻠﻮﺍﺋﻰ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮓ ) ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺑﺮﺩﻳﻢ.


 ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺁﻣﺪ، ﺩﻳﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻧﮕﺸﺘﻰ ﺍﺯ ﻋﺴﻞ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﮔﺬﺍﺭﺩ. 


ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺨﻮﺭ ﻛﻪ ﺳﻢ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ.


 ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻋﺴﻞ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻙ ﻣﺎﻟﻴﺪ .


او ﺍﺷﻌﺎﺭﻯ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺁﻥ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ: ﺍﻯ ﭘﺴﺮ ﻫﻨﺪ ﺁﻳﺎ ﺑﺎ ﻋﺴﻞ ﻣﺼﻔﻰ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺩﻳﻦ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻯ ﺍﺻﻠﺎ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺮ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﺭﻳﻢ.


 ﺍﺑﻮﺍﻟﺎﺳﻮﺩ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻀﺮﺗﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪ.


امام (ع) لبخند زد ﻭ سپس ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻋﺎ فرمود .


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش عمل


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavshegzyg_DFDA