10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ﻳﻚ ﻟﻘﻤﻪ حرام ﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﻦ ﺩﻳﻦ 


ﻓﻀﻞ ﺑﻦ ﺭﺑﻴﻊ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯﻯ ﺷﺮﻳﻚ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻧﺨﻌﻰ ﺑﺮ ﻣﻬﺪﻯ ﻋﺒﺎﺳﻰ ﺳﻮﻣﻴﻦ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺑﻨﻰ ﺍﻟﻌﺒﺎﺱ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ.


 ﻣﻬﺪﻯ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﻳﺪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﻪ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻯ: ﻳﺎ ﻣﻨﺼﺐ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﻨﻰ ﻳﺎ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﻣﺮﺍ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺩﻫﻰ ﻭ ﻳﺎ ﺍﺯ ﻏﺬﺍﻯ ﻣﺎ ﺑﺨﻮﺭﻯ. 


ﺷﺮﻳﻚ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻣﺸﻜﻞ ﻭ ﺍﻣﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻟﺬﺍ ﺳﻮﻣﻰ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﺮﺩ. 


ﻣﻬﺪﻯ ﻋﺒﺎﺳﻰ ﺑﻪ ﺁﺷﭙﺰ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻨﺪ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍﻯ ﻟﺬﻳﺬ ﺍﺯ ﻣﻐﺰ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺷﻜﺮ ﺳﻔﻴﺪ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﺪ. ﻭﻗﺘﻰ ﻏﺬﺍ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ، ﻧﺰﺩ ﺷﺮﻳﻚ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻛﺎﻓﻰ ﺧﻮﺭﺩ. 


ﻣﺘﺼﺪﻯ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺷﻴﺦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. 


ﻓﻀﻞ ﺑﻦ ﺭﺑﻴﻊ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺷﺮﻳﻚ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﺠﺎﻟﺴﺖ ﻭ ﻫﻢ ﻧﺸﻴﻨﻰ ﺑﺎ ﺑﻨﻰ ﺍﻟﻌﺒﺎﺱ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻭ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ. 


ﺭﻭﺯﻯ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﺍﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﺮﻳﻚ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺑﺼﺮﺍﻓﻰ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ، ﺷﺮﻳﻚ ﺑﻪ ﺻﺮﺍﻑ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺳﺨﺖ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﻘﺪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻯ.


 ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻛﺘﺎﻥ ﻭ ﻟﺒﺎﺱ ﻗﻴﻤﺘﻰ ﻧﻔﺮﻭﺧﺘﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻯ. 


ﺷﺮﻳﻚ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺍﺯ ﻛﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﺘﺮ ﻳﻌﻨﻰ ﺩﻳﻨﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺍﻡ. 


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش غذا


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavshegzyg_DFDA