10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان علی عابد» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ﻋﻠﻰ ﻋﺎﺑﺪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ


 ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘﺒﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻛﻪ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺩﻭﺍﻧﻴﻘﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﺍﻧﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻓﻮﺕ ﺷﺪ ﻳﻜﻰ ﻋﻠﻰ ﻋﺎﺑﺪ (ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺣﺴﻦ ﻣﺜﻠﺚ ) ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺻﺒﺮ ﻣﻤﺘﺎﺯ ﺑﻮﺩ.


 ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺳﺎﺩﺍﺕ ﻭ ﺑﻨﻰ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺣﺒﺲ ﻛﺮﺩ، ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﻤﻰ ﺷﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺍﺫﻛﺎﺭ ﻭ ﻣﺴﺘﺤﺒﺎﺕ ﻫﻤﻴﻦ ﻋﻠﻰ ﻋﺎﺑﺪ ﺑﻮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺮﺗﺐ ﻭ ﻣﺘﻮﺍﻟﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺧﻮﻝ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ. 


ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺴﻦ ﻣﺜﻨﻰ ﺍﺯ ﺳﺨﺘﻰ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﺑﻰ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻠﻰ ﻋﺎﺑﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺑﺘﻠﺎﺀ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻯ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ، ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﺎﺀ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ؟ 


ﻋﻠﻰ ﻋﺎﺑﺪ ﻛﻤﻰ ﻣﻜﺚ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﻤﻰ ﺭﺳﻴﻢ ﻣﮕﺮ ﺻﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﺎﻫﺎ ﻭ ﻳﺎ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻬﺎ؛ 


ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻰ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﻬﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﻤﻰ ﺭﺳﺪ ﻣﮕﺮ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺭﻭﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ.


 ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻯ ﻭ ﺷﺪﺍﺋﺪ ﺻﺒﺮ ﻛﻨﻴﻢ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﺭﺍﺣﺖ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺷﺪ، ﭼﻮﻥ ﻣﺮﮒ ﻣﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 


ﺍﮔﺮ ﻣﻴﻞ ﺩﺍﺭﻯ، ﺑﺮﺍﻯ ﻧﺠﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﺎ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ، ﻟﻜﻦ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﻨﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﻴﺪ .


ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔﺖ: ﺻﺒﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ. 


ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﮕﺬﺷﺖ ﻛﻪ ﻋﻠﻰ ﻋﺎﺑﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﺠﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺳﺖ، ﮔﻔﺖ ﭘﺴﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻛﻨﻴﺪ، ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﺮﻛﺖ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش بلا


 http://goo.gl/dVE8FN 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA