10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان قربانی کردن حضرت اسماعیل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ 


ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﺎﺀﻣﻮﺭ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﺍﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻭ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﻰ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ، ﺗﺎ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺗﺤﻤﻠﺶ در ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻟﻬﻰ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﮔﺮﺩﺩ، ﻭ ﻋﻄﺎﻯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ که ﺑﻪ ﺳﻦ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﺳﺎﻟﮕﻰ ﺭﺳﻴﺪﻩ، ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻣﺎﺀﻣﻮﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺫﺑﺢ ﻛﻨﺪ.


 ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻩ‌ﺍﻡ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ، ﺑﻨﮕﺮ ﺗﺎ ﺭﺍﺀﻯ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺭﻩ ﭼﻴﺴﺖ؟


 ﮔﻔﺖ: ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﺎﺀﻣﻮﺭﻯ ﻋﻤﻞ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺍﻧﺸﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺻﺎﺑﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻳﺎﻓﺖ.


 ﺑﻌﺪ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺗﺮﻏﻴﺐ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻯ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ ﺑﺒﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺳﺮ ﺑﺮﻳﺪﻧﻢ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﺩ ﺑﺮ ﮔﻠﻮﻳﻢ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻧﺰﻧﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﺟﺮ ﻭ ﺛﻮﺍﺑﻢ ﻛﺎﺳﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﺮﮒ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺁﻥ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﺷﻮﻡ. 


ﺩﻳﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﻛﺎﺭﺩﺕ ﺭﺍ ﺗﻴﺰ ﻛﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺮ ﮔﻠﻮﻳﻢ ﺑﻜﺶ ﺗﺎ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺷﻮﻡ. 


ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﻴﺪﻯ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﻭ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﻨﻪ، ﻭ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺨﻮﺍﺑﺎﻥ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻢ ﭼﻮﻥ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻦ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﺣﺎﻝ ﺭﻗﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻟﻬﻰ ﮔﺮﺩﺩ.


 ﺟﺎﻣﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﻤﻞ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﺭ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻧﺮﻳﺰﺩ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﺪ.


 ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﻌﻰ ﻧﺪﻳﺪﻯ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺒﺮ، ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﺧﺎﻃﺮﺵ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﻣﻦ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻣﺆ ﺛﺮﻯ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺁﻟﺎﻡ ﺩﺭﻭﻧﺸﻴﺶ ﺗﺨﻔﻴﻒ ﻳﺎﺑﺪ. 


ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻰ ﺗﻮ ﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﻜﻮ ﻳﺎﻭﺭ ﻭ ﻣﺪﺩﻛﺎﺭ ﻫﺴﺘﻰ. 


حضرت ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﻰ ( ﻣﺤﻞ ﻗﺮﺑﺎﻧﮕﺎﻩ ) ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻛﺎﺭﺩ ﺭﺍ ﺗﻴﺰ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻯ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺭﻭﻯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﻙ ﻧﻬﺎﺩ، ﻭﻟﻰ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﺎﺭﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮔﻠﻮﻳﺶ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ، ﺍﻣﺎ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻟﺒﻪ ﻛﺎﺭﺩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﻛﻨﺪ ﺷﺪ. 


ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺎﺀﻟﻪ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻧﺪﺍﻯ ﺁﺳﻤﺎﻧﻰ ﺁﻣﺪ: ﺍﻯ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺣﻘﺎ ﻛﻪ وظیفه ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻯ ﻭ ﻣﺎﺀﻣﻮﺭﻳﺖ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻪ ﻋﻤﻞ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻯ.


ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﺪﺍﻯ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﻛﺮﺩ؛ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺳﻨﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﺎﺟﻴﺎﻥ ﺑﺠﺎﻯ ﻣﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﻰ ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ. 


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش امتحان

تالیف علی اکبر صداقت


 کانال " داستانهای کوتاه و زیبا آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg