10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان پندآموز میرزا جواد» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

میرزا جواد آقا ملکی


ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻋﺎﺭﻑ ﺑﺎﻟﻠﻪ (ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﻣﻠﻜﻰ ) (ﻣﺘﻮﻓﻰ 1343 ﻩ ﻕ ) ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ : ﺍﺑﺘﺪﺍﻯ ﺳﻠﻮﻛﺶ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻋﺎﺭﻑ ﺧﻮﺩ ﻣﻠﺎ (ﺣﺴﻴﻨﻘﻠﻰ ﻫﻤﺪﺍﻧﻰ ) (ﻣﺘﻮﻓﻰ 1311) ﻋﺮﺽ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺳﻴﺮ ﻭ ﺳﻠﻮﻙ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﺋﻰ ﻧﺮﺳﻴﺪﻡ!!


 ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺍﺳﻢ ﺷﻤﺎ ﭼﻴﺴﺖ؟ 


ﻋﺮﺽ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ: ﻣﺮﺍ ﻧﻤﻰ ﺷﻨﺎﺳﻴﺪ، ﻣﻦ ﺟﻮﺍﺩ ﺗﺒﺮﻳﺰﻯ ﻣﻠﻜﻰ ﻫﺴﺘﻢ.


 ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻓﻠﺎﻥ ﻣﻠﻜﻰ‌ﻫﺎ ﺑﺴﺘﮕﻰ ﺩﺍﺭﻳﺪ؟


 ﻋﺮﺽ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ: ﺑﻠﻰ .

ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. 


ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻰ ﻛﻔﺶ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺪ ﻣﻴﺪﺍﻧﻰ ﭘﻴﺶ ﭘﺎﻳﺸﺎﻥ ﺟﻔﺖ ﻛﻨﻰ، ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺁﻣﺪ.


 ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ﺧﻮﺩ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺑﻘﻴﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﻰ ﻧﺸﻴﻨﺪ، ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎﺋﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﻣﻠﻜﻰ ﺩﺭ ﻧﺠﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ، ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ، ﺗﺎ ﺟﺎﺋﻰ ﻛﻪ ﻛﻔﺶ ﺭﺍ ﭘﻴﺶ ﭘﺎﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﺟﻔﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.


 ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﺒﺮﻳﺰ ﺳﺎﻛﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﺭﻓﻊ ﻛﺪﻭﺭﺕ ﻓﺎﻣﻴﻠﻰ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.


 ﺑﻌﺪﺍ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻯ (ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﻓﺎﻣﻴﻠﻰ ) ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺕ ﺷﺮﻋﻰ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪ ﺷﻮﻯ .


 ﺿﻤﻨﺎ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﻔﺘﺎﺡ ﺍﻟﻔﻠﺎﺡ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺷﻴﺦ ﺑﻬﺎﺋﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ.


ﻣﻴﺮﺯﺍ ﻛﻢ ﻛﻢ ﺗﺮﻗﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﻮﺯﻩ ﻗﻢ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻧﻔﻮﺱ ﻣﻰ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﻭ ﻋﺪﻩ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺹ ﻭ ﻋﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ.... 


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش اصلاح

تالیف علی اکبر صداقت


http://goo.gl/0PDXye


 کانال " داستانهای کوتاه و زیبا آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg