10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستانهای آموزنده درباره عفو و بخشش» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آزادی کنیز

ﺁﺯﺍﺩﻯ ﻛﻨﻴﺰ


 ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻛﺒﺎﺏ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺳﻴﺨﻬﺎﻯ ﻛﺒﺎﺏ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻛﻮﺩﻙ ﺍﻣﺎﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻛﻮﺩﻙ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ.


 ﺁﻥ ﺧﺎﺩﻡ ﺳﺨﺖ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﻭ ﻣﺘﺤﻴﺮ ﻣﺎﻧﺪ .


 ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻤﺪ ﻧﻜﺮﺩﻯ . ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻛﺮﺩﻡ .


ﻭ ﺍﻣﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺗﺎ ﻛﻮﺩﻙ ﺭﺍ ﻏﺴﻞ ﻭ ﻛﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻛﻨﻨﺪ .


 ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺛﻮﺭﻯ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺭﻭﺯﻯ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺘﻐﻴﺮ ﺍﺳﺖ، ﺳﺒﺐ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ 


ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻧﻬﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺮﻭﺩ. ﺩﺍﺧﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ. ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻛﻨﻴﺰﺍﻥ ﻛﻪ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻌﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﻛﻮﺩﻛﻢ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ.


 ﭼﻮﻥ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻣﺘﺤﻴﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻟﺮﺯﻳﺪ ﻭ ﻃﻔﻞ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ. 


ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﺗﺮﺳﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﻨﻴﺰ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .


 ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ، ﻛﻨﻴﺰ ﺭﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺮ ﺗﻮ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺗﺮﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻛﺮﺩﻡ .


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش عفو 


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA