10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستانهای زیبای مذهبی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اعتراض محمد بن منکدر


ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻨﻜﺪﺭ ﮔﻮﻳﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﻠﺎﻗﺎﺕ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﻨﺪ ﻭ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻛﻨﻢ، ﻛﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﻮﻋﻈﺖ ﻛﺮﺩ.


 ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﺮﺍ ﻣﻮﻋﻈﺖ ﻛﺮﺩ؟ 


ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺘﻰ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﻫﻮﺍ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻢ، ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ( در حال کار کردن ) ﻣﻠﺎﻗﺎﺕ ﻛﺮﺩﻡ.


 ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻗﺮﻳﺶ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻃﻠﺐ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻛﻨﻢ.

ﭘﺲ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩﻡ ؛ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﻔﺲ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻋﺮﻕ ﺭﻳﺰﺍﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺳﻠﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﺩﺍﺩ.


 ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺪﺍ ﻛﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﻛﻨﺪ، ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻗﺮﻳﺶ ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺩﺭ ﻃﻠﺐ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎﺷﺪ! ﺍﮔﺮ ﻣﺮﮒ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﺎﺷﻰ ﻛﺎﺭﺕ ﻣﺸﻜﻞ ﺍﺳﺖ. 


ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﻳﺎﺑﺪ، ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺘﻰ ﺍﺯ ﻃﺎﻋﺎﺕ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺎﺟﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ‌ﺍﻡ ؛

 ﻭﻗﺘﻰ ﺍﺯ ﺁﻣﺪﻥ ﻣﺮﮒ ﺗﺮﺳﺎﻧﻢ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﻌﺼﻴﺘﻰ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﺻﻰ ﺍﻟﻬﻰ ﺭﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﻓﺮﺍ ﮔﻴﺮﺩ. 


ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻨﻜﺪﺭ ﮔﻮﻳﺪ: ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺍ ﺭﺣﻤﺖ ﻛﻨﺪ، ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﺮﺍ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻧﻤﺎﻳﻢ. ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻧﺎﻓﻊ ﻓﺮﻣﻮﺩﻯ. 


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش بی نیازی 


 http://goo.gl/dVE8FN 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA