10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

ﺍﻳﺬﺍﺀ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆ ﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﻳﺬﺍﺀ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺍﺳﺖ


ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﺷﺎﺱ ﺍﺳﻠﻤﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ (ﺣﺪﻳﺒﻴﻪ ) ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ: 


ﻣﻦ ﺑﺎ (حضرت) ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻳﻤﻦ ﺭﻓﺘﻴﻢ . ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﻔﺮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﻧﺠﻴﺪﻡ ﻭ ﻛﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺟﺎﻯ ﮔﺮﻓﺖ. 

ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺁﻣﺪﻳﻢ، ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻧﺰﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ (حضرت) ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻛﺮﺩﻡ. 


ﺳﺨﻨﺎﻧﻢ ﺩﻫﻦ ﺑﻪ ﺩﻫﻦ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺳﻴﺪ. 


ﺭﻭﺯﻯ ﺻﺒﺢ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﺎ ﺟﻤﻌﻰ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ. 


ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﻳﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻨﺪﻯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻧﺸﺴﺘﻢ. 


ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻯ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺫﻳﺖ ﻛﺮﺩﻯ!


 ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ : ﭘﻨﺎﻩ ﻣﻰ ﺑﺮﻡ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺗﺮﺍ ﺑﻴﺎﺯﺍﺭﻡ. 


ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺭﻯ ﻣﺮﺍ ﺁﺯﺭﺩﻯ، ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻋﻠﻰ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺭﺍ ﺑﻴﺎﺯﺍﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش ایذاء


 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی