10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

احترام عمر به عهد ﺑﺮﺩﻩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ایرانی 


ﻓﻀﻴﻞ ﺑﻦ ﺯﻳﺪ ﺭﻗﺎﺷﻰ ﺍﺯ ﺍﻓﺴﺮﺍﻥ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻗﻠﻌﻪ ﺍﻯ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ( ﺳﻬﺮﻳﺎﺝ ) ﺩﺭ ﻓﺎﺭﺱ ﺭﺍ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﻭ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﻓﺘﺢ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺯﺩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﻟﺸﻜﺮﮔﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻨﺪ.


 ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ در جنگ بین کشورها (چه ایرانی ، چه اعراب ، چه یونانی و ...) ﺑﺮﺩﮔﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺩﺭ ﻣﻰ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﺧﺮﻳﺪ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ. 


اگر ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ عملا ﺑﻪ ﺗﻤﻠﻚ ﻛﺴﻰ ﺩﺭ ﻧﻤﻰ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﻰ ﺟﻨﮕﻴﺪﻧﺪ. 


ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻳﻚ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﻛﻪ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺑﺮﺝ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺤﻠﻰ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ.


 ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻗﻠﻌﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺭﺏ ﻗﻠﻌﻪ ﺭﺍ ﮔﺸﻮﺩ، ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺗﻌﺠﺐ ﻛﺮﺩﻧﺪ. 


ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺭﻭﻯ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ.


 ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺍﻣﺮﻯ ﻏﻴﺮ ﻋﺎﺩﻯ ﺑﻮﺩ.


 ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻣﺮﻛﺰ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺩﻭﻡ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ.


 ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻧﻮﺷﺖ: ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩﻩ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﻌﻬﺪﺍﺕ ﺍﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﻌﻬﺪﺍﺕ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺷﻤﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﺎﻓﺬ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ .


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش عهد و پیمان


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی