10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻮﺡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ


 ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﻃﻮﻟﺎﻧﻰ (ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻮﺡ ) ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ، ﻭ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﻛﻪ ﻗﻮﻡ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺘﻰ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ، ﻛﻪ ﺍﻭ ﭼﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺫﻳﺖ ﻭ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻭﺭﺯﻳﺪ.


 ﮔﺎﻫﻰ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﺘﻚ ﻣﻰ ﺯﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺑﻴﻬﻮﺷﻰ ﻭ ﺍﻏﻤﺎﺀ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻮﺵ ﻭﻯ ﺧﻮﻥ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ. 


ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ .


 ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ، ﻣﻰ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻗﻮﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ. 


ﻗﺮﻳﺐ ﻧﻬﺼﺪ ﻭ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻰ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﺰ ﺑﺮ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﻭ ﺳﺮﻛﺸﻰ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﻔﺰﻭﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺟﺎﺋﻰ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺳﺖ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺳﺮ ﻧﻮﺡ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ: 


ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﮔﺮ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻳﺪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﻴﺪ!!


 ﻭ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻯ ﻧﻮﺡ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﺎﺭﺕ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭﻯ ﺳﻨﮕﺴﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺷﺪ... ﻭ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺟﺰ ﻓﺮﻭﻣﺎﻳﮕﺎﻧﻰ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺎﺀﻣﻞ ﺳﺨﻨﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺩﻋﻮﺗﺖ ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ؛


 ﻭ ﻭﻗﺘﻰ ﻧﻮﺡ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ: ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻰ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﻯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﻧﺪ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻨﺪ. 


ﻛﺎﺭ ﻧﻮﺡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﺋﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻣﻦ ﻣﻐﻠﻮﺑﻢ . ﻳﺎﺭﻳﻢ ﺩﻩ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﮔﺸﺎﻳﺸﻰ ﻓﺮﻣﺎ.


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش استقامت

تالیف علی اکبر صداقت


 داستانهای بیشتر : 

 http://goo.gl/dVE8FN 


 

 کانال " داستانهای کوتاه و زیبا آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی