10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

ﺩﻋﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ


 ﺯﻧﻰ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﻫﻴﻪ ﭼﻮﻥ ﻭﻓﺎﺗﺶ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﺧﺪﺍﺋﻰ ﻛﻪ ﮔﻨﺞ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻰ، ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻮﺕ ﻣﺮﺍ ﻣﺨﺬﻭﻝ ﻧﻜﻦ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﻡ ﺍﺯ ﻭﺣﺸﺘﻢ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻩ. 


ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ ﭘﺴﺮﻯ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ ﻣﺎﺩﺭ، ﻗﺪﺭﻯ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻃﻠﺐ ﻣﻐﻔﺮﺕ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺩﻋﺎ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. 


ﺷﺒﻰ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪ ﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟ 


ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﮒ ﻣﻨﺘﻬﺎﻯ ﺳﺨﺘﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺤﻤﺪﺍﻟﻠﻪ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻢ ﺩﺭ ﺑﺮﺯﺥ ﺟﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺑﻰ ﺍﺳﺖ. 


ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﻣﺎﺩﺭ ﺣﺎﺟﺘﻰ ﺩﺍﺭﻯ؟ 


ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻯ ﺍﻯ ﭘﺴﺮﻡ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﻋﺎ ﻭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻭ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻛﻦ ﺑﺎ ﺁﻣﺪﻥ ﺗﻮ ﻧﺰﺩ ﻗﺒﺮﻡ ﺩﺭ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺷﺎﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﻡ، ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻣﻰ ﺁﺋﻰ ﺍﻣﻮﺍﺕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺑﺎﻫﻴﻪ ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ﺁﻣﺪ، ﻣﻦ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﺗﻰ ﻛﻪ ﻛﻨﺎﺭ ﻗﺒﺮﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﮋﺩﻩ ﺷﺎﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﻢ.


 ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺩﻋﺎ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﺕ ﺩﻳﮕﺮ ﺷﺪ. 


ﺷﺒﻰ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻡ، ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﻧﺰﺩﻡ ﺁﻣﺪﻧﺪ . ﮔﻔﺘﻢ: ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺘﻴﺪ؟ 


ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺍﻫﻞ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﺁﻣﺪﻳﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﻋﺎ ﻭ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ، ﺗﺸﻜﺮ ﻧﻤﺎﻳﻴﻢ، ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻧﻜﻦ .


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش دعا


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی