10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

صبر ایوب

صبر ایوب


 ﺍﻳﻮﺏ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺟﺎﺋﻰ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ: ﭘﺎﻧﺼﺪ ﺟﻔﺖ ﮔﺎﻭ ﻧﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﺨﻢ ﺯﻣﻴﻨﻬﺎﻯ ﺯﺭﺍﻋﺘﻰ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺻﺪﻫﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﺯﺭ ﺧﺮﻳﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻯ ﺯﺭﺍﻋﺘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ.


 ﺷﺘﺮﻫﺎﻯ ﺑﺎﺭﻛﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻔﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ. 


ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺳﻠﺎﻣﺘﻰ ﻭ ﻧﻌﻤﺖ ﻭ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﺑﻴﺸﻤﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﻝ شکرگزار ﺣﻖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺘﻰ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻛﺎﺭ ﻛﻪ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺣﻖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺳﺨﺘﺘﺮﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻋﻤﻞ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩ. 


ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﺻﻴﻔﺎﺕ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻮﺏ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﻜﻪ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﺮ ﺯﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺎﻟﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﺩﺭﺟﺎﺗﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﺋﻴﻜﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺿﻰ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﻛﻨﺪ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﺷﺪ.


 ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺳﻨﮕﻴﻨﻰ ﺑﻠﺎﺀ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍﻯ ﻭ ﺣﻤﺪ ﻭ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩ، ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻋﻴﺎﻝ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺯﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﻭﺿﻊ ﻧﺎﻫﻨﺠﺎﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.


 ﺍﻳﻮﺏ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺸﺘﺎﺩ ﺳﺎﻝ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎﻯ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﻴﺪ، ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﻠﺎﺀ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﺮﺩ . ﻭ ﺑﺎﻳﺪ به ﻳﺎﺩ ﺍﻭ ﺩﺭ همه ﺣﺎﻝ ﺑﻮﺩ .


ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻥ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻭ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻃﺮﺣﻬﺎﺋﻰ ﻏﻴﺮ ﻣﻌﻘﻮﻝ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻮﺏ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﻮﺩ ! 


ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ .


 ﭼﻮﻥ ﺯﻥ ﺭﻓﺖ ، ﺍﻳﻮﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﺑﻰ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺩﻳﺪ ﻭ ﺳﺠﺪﻩ ﺍﻟﻬﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺧﺪﺍﻯ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﻋﺎﻯ ﺫﺍﻛﺮ ﻭ ﺣﺎﻣﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﻫﻤﻪ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩ .


ﺯﻥ ﺍﻳﻮﺏ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻧﺪﻩ، ﺻﻠﺎﺡ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ، ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﻯ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺍﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﻰ ﺗﻠﻒ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. 


ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺍﻳﻮﺏ ﺑﻴﺎﻣﺪ ﺍﺛﺮﻯ ﺍﺯ ﺍﻳﻮﺏ ﻧﺪﻳﺪ، ﻓﻘﻂ ﺟﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﺮﺩ، ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ .


 ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ؟


گفت : ﺷﻮﻫﺮ ﭘﻴﺮﻯ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﺁﻣﺪﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻴﺎﻓﺘﻢ. 


ایوب گفت : ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻰ ﻣﻰ ﺷﻨﺎﺳﻰ؟ 


ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻯ .


ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺮﻳﺴﺖ ﺩﻳﺪ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺩﺍﺭﺩ .


 ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻳﻮﺏ ﻫﺴﺘﻢ  .


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش ذکر


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی