10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

معصیت کار ، ﺣﻖ ﺷﻨﺎﺱ ﺷﺪ


ﺫﻭﺍﻟﻨﻮﻥ ﻣﺼﺮﻯ ﮔﻮﻳﺪ: ﻭﻗﺘﻰ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻣﺼﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺘﻰ ﺩﺭ ﺻﺤﺮﺍ ﺳﻴﺮﻯ ﻛﻨﻢ. ﺑﺮ ﻛﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩ ﻧﻴﻞ ﺭﺍﻩ ﻣﻰ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻡ. ﻧﺎﮔﺎﻩ ﻋﻘﺮﺑﻰ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ. 


ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ؟


 ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺁﺏ ﺭﺳﻴﺪ قﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﺍﻯ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺁﺏ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻋﻘﺮﺏ ﺑﺮ ﭘﺸﺖ ﺍﻭ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ قﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﺷﻨﺎﻛﻨﺎﻥ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩ.


 ﮔﻔﺘﻢ: ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺮﻯ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺍﺳﺖ .


ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﺏ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﺠﻴﻞ ﺍﺯ ﺁﺏ ﮔﺬﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻛﻨﺎﺭ ﺁﺏ ﺁﻣﺪﻡ.


 ﺩﻳﺪﻡ قﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﺑﻪ ﺧﺸﻜﻰ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﻋﻘﺮﺏ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﺸﻜﻰ ﺁﻣﺪ.


 ﻣﻦ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻣﻰ ﺭﻓﺘﻢ، ﺗﺎ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﺩﺭﺧﺘﻰ ﺭﺳﻴﺪﻡ، ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﺳﺎﻳﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺧﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎﺭﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﻗﺼﺪ ﺍﻭ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻴﺶ ﺑﺰﻧﺪ، ﻛﻪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﻋﻘﺮﺏ ﺑﻴﺎﻣﺪ ﻭ ﻧﻴﺸﻰ ﺑﺮ ﭘﺸﺖ ﻣﺎﺭ ﺯﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻠﺎﻙ ﻛﺮﺩ. 


ﭘﺲ ﻋﻘﺮﺏ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺁﺏ، ﺑﺮ ﭘﺸﺖ قﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﻑ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺁﺏ ﺭﻓﺖ.


 ﻣﻦ ﻣﺘﺤﻴﺮ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺣﺘﻤﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﻴﺎﻯ ﺍﻟﻬﻰ ﺍﺳﺖ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﭘﺎﻯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺟﻮﺍﻧﻰ ﻣﺴﺖ ﺍﺳﺖ، ﺗﻌﺠﺒﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﺪ. 


ﺻﺒﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺴﺘﻰ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻣﺮﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﻳﺪ، ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:


 ﺍﻯ ﻣﻘﺘﺪﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻯ ﻭ ﺍﻛﺮﺍﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﻯ!


 ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﻧﺰﻥ، ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺭ ﻛﻦ. ﭼﻮﻥ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟


 ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻀﻴﻪ ﻋﻘﺮﺏ ﻭ قﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ ﻟﻄﻒ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺸﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﻳﺪ: ﺭﻭﻯ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﻛﻪ ﻟﻄﻒ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﺴﺘﺎﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ؟ 


ﭘﺲ ﺩﺭ ﺭﻭﺩ ﻧﻴﻞ ﻏﺴﻠﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﻯ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺧﻮﺩ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﺕ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ، ﻭ بعد از ترک شراب و با عبادات بسیار ، ﻛﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺟﺎﺋﻰ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻫﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺩﻋﺎ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺷﻔﺎ ﻣﻰ ﻳﺎﻓﺖ. 


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش حق و باطل


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA


نکته : شرابخواری از بزرگترین گناهان کبیره است ؛ نزدیک به بزرگترین گناه کبیره (که ربا باشد)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی