10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

ﻣﺼﻠﺢ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺍﻧﺎ ﺑﻪ ﻧﺰﺍﻉ ﺑﺎﺷﺪ


ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﻚ  ﮔﻮﻳﺪ: ﺑﻴﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺧﺘﻠﺎﻓﻰ ﭘﻴﺪﺍ ﺷﺪ، ﻣﻦ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﺳﺨﻨﻰ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﺷﻮﺩ. 


ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﻮ ﭼﻴﺰﻯ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﻣﮕﻮ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﺜﻞ ﻣﺎ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻳﻤﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻯ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻮﺯﻩ ﮔﺮ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ. 


ﺭﻭﺯﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﺪﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩ؛ ﺍﻭﻝ ﭘﻴﺶ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮﻯ ﻛﻪ ﺯﻥ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺯﺭﺍﻋﺖ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ. 


ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﭘﺮﺳﻴﺪ، ﮔﻔﺖ: ﭘﺪﺭ، ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻛﻮﺯﻩ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺪﺗﻰ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻧﻔﺮﺳﺘﺪ ﺗﺎ ﻛﻮﺯﻩ ﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﺧﺸﻚ ﺷﻮﺩ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻧﻴﻜﻮﺗﺮ ﺍﺳﺖ.


 ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺻﻠﺎﺡ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﺑﻜﻦ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﻧﻤﻰ ﺭﺳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﻳﻜﻰ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘﻰ ﺑﻜﻨﻢ، ﻫﺮﭼﻪ ﺻﻠﺎﺡ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻩ.


 ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺰ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻴﺪ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﺳﺨﻨﻰ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ، ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﻰ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﻰ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺷﻮﺩ، ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ.


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش اصلاح

تالیف علی اکبر صداقت


http://goo.gl/9HxZxo


 کانال " داستانهای کوتاه و زیبا آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی