10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

مفضل بن عمر

ﻣﻔﻀﻞ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ


ﺭﻭﺯﻯ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎﻯ ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺷﻴﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺣﺎﻣﻞ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.


 ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻣﻔﻀﻞ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﻭﻛﻴﻞ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﻛﻮﻓﻪ ﺑﺎ ﻋﺪﻩ ﺍﻯ کبوترباز بود.


ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺩﺭﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻔﻀﻞ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ. ﺍﺯ ﺣﺴﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﻮﻗﻌﻰ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ.


 ﺍﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺩ. ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﻄﻠﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﭼﻨﺪ ﻗﻠﻢ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﻔﻀﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﻛﻪ ﺍﻧﺠﺎﻣﺶ ﻣﺴﺘﻠﺰﻡ ﺭﻗﻤﻰ ﺩﺭﺷﺖ ﭘﻮﻝ ﻧﻘﺪ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﻣﻔﻀﻞ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﺪ؛ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻣﻔﻀﻞ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻴﭻ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﻯ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ.


 ﭼﻮﻥ ﻣﺴﺎﺀﻟﻪ ﭘﻮﻝ ﺑﻮﺩ، ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺮ ﺑﺰﻳﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺎﻳﺪ ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻥ ﺍﻳﻦ ﭘﻮﻝ ﺯﻳﺎﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﻰ ﻫﻢ ﻛﺮﺩﻧﺪ. 


ﻣﻔﻀﻞ ﻛﻪ ﺯﻳﺮﻙ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺮﻑ ﻏﺬﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻭﻧﺪ؛ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭘﻰ ﻛﺒﻮﺗﺮ ﺑﺎﺯﺍﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺁﻥ ﻋﺪﻩ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ. 


ﻛﺒﻮﺗﺮ ﺑﺎﺯﺍﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺬﺭ ﺗﺮﺍﺷﻰ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﭘﻮﻟﻬﺎﻯ ﺯﻳﺎﺩ (ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﺗﺎ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ) ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻣﻔﻀﻞ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ!


 ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻔﻀﻞ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﻭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﻫﻢ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮﺍﺭﺩﻯ ﺑﺎﺭﻯ ﺍﺯ ﺩﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﻛﺸﻨﺪ.

 ﺷﻤﺎ ﻣﻰ ﭘﻨﺪﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﺎﻟﻰ ﻋﺬﺭ ﺗﺮﺍﺷﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺩﻫﻴﺪ!!


 ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻣﻔﻀﻞ ﺑﺎ ﻛﺒﻮﺗﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻛﻮﭼﻚ ﻣﻰ ﺷﻤﺮﺩﻧﺪ، ﺟﻮﺍﺑﻰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ، ﺍﺯ ﺟﺎﻯ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ. 


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش تحقیر 


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی