10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان درباره تحقیر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺧﻮﺍﺭ ﺷﻤﺮﺩﻥ 


ﺷﺨﺼﻰ ﺩﺭ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﻓﺎﺳﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻧﺪﻧﺪ. 


ﺭﻭﺯﻯ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻰ ﻣﻰ ﺭﻓﺖ . ﺑﻪ ﻋﺎﺑﺪﻯ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﺒﻮﺗﺮﻯ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺳﺮ ﺍﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ.


 ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﻭ ﻋﺎﺑﺪ ﺍﺳﺖ . ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺑﻨﺸﻴﻨﻢ ﺍﻣﻴﺪ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ. 


ﺍﻳﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﻋﺎﺑﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺖ. 


ﻋﺎﺑﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻋﺎﺑﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﻠﺖ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﻓﺎﺳﺪ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻄﺮﻭﺩ ﻭ ﺣﻘﻴﺮ ﻭ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﻨﺸﻴﻨﺪ ؟!


ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﻭ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﺮﺧﻴﺰ! 


ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻭﺣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺑﮕﻮ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮔﻴﺮﻧﺪ.

 ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺁﻥ ﻓﺎﺳﺪ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﻴﺪﻡ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺁﻥ ﻋﺎﺑﺪ ﺭﺍ (ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻮﺩﺑﻴﻨﻰ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ) مﺤﻮ ﻛﺮﺩﻡ. 


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش تحقیر 


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA