10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان یوسف پیامبر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ﻳﻮﺳﻒ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ 


ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺣﻴﻠﻪ ﻳﻮﺳﻒ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﭼﺎﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ؛ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻏﻢ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻪ ﺣﺰﻥ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﺩﺍﺋﻤﻰ ﻭﺍﺩﺍﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ... ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺷﺎﻥ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺼﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎﻟﺎﺧﺮﻩ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﺰﺩﺵ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ. 


ﻳﻮﺳﻒ (ﻉ) ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ: 


((ﺧﺪﺍﻯ ﻣﻦ! ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ. ))


 ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻯ ﭼﺎﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺑﺮﺩﮔﻰ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﻣﻰ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩ، ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﻯ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺯﺩﻩ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺭﻫﺎﺋﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺗﻠﺦ ﺭﺍ ﺗﺠﺪﻳﺪ ﻧﻤﺎﻳﺪ.


 ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻢ ﺭﺍ ﻭﺍﺩﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺠﺎ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺍﻓﻜﻨﻨﺪ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﻕ ﻣﻦ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﻛﻨﻨﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺧﺪﺍﻯ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻛﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺑﺠﺎﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﻋﺰﺕ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﻣﺎ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ! 


ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻯ ﻳﻮﺳﻒ (ﻉ) ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻇﺎﻟﻤﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﺍﺻﻠﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻋﺬﺭﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻯ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. 


ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻠﺎﻣﺘﻰ ﻧﻴﺴﺖ  ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﻦ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻋﻔﻮ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﺬﺷﺘﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﻧﻴﺰ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺍﻳﻦ ﻧﻮﻳﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻭﻯ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﮔﺬﺭﺩ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮﻳﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ. 


* ﺁﺭﻯ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻚ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺗﻘﻮﺍ ﻭ ﺻﺒﺮ ﭘﻴﺸﻪ ﺳﺎﺯﺩ * ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﺎﻩ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ. *


 ﺩﺭﺳﻰ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻳﻮﺳﻒ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﺪﻳﻬﺎﻯ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺩﺍﺩ، ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻧﻴﻚ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﺪﻯ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ (برادران دینی) ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻧﺸﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺘﻮﺍﻧﻴﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺩﻳﻨﻰ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺎﺷﻴﻢ. 


کتاب " یکصد موضوع پانصد داستان " ، بخش احسان

تالیف علی اکبر صداقت


 داستانهای بیشتر : 

 http://10000dastan.blog.ir 


 

 کانال " داستانهای کوتاه و زیبا آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg