10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

10/000 داستان

منبع داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده

این پایگاه ، منبع بیش از 10/000 داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده ( و البته منبع دار ) است . روزانه چند داستان از آن در این پایگاه قرار می گیرد داستانها از بیش از 30 کتاب ،در اختیار شما قرار می گیرد .داستانها به گونه ای انتخاب شده که برای انتشار در شبکه های اجتماعی منجمله تلگرام قابل استفاده باشد . ( مناسب سازی شده است ) .

داستان ها را می توانید با عضویت در کانال تلگرامی ما نیز دریافت نمایید . آدرس کانال تلگرامی " داستانهای کوتاه ، زیبا و آموزنده :
https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvxlVOPjwWbyg

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

داستان درباره صبر

داستان پندآموز

اعراب نسبت به برادران خود چگونه اند

سخن قابل تامل ناپلءون درباره قرآن

داستان عبرت آموز درباره بدهکاری

داستان آموزنده درباره مهلت دادن به بدهکار

داستان آموزنده درباره ادای دین برادر مسلمان

داستان آموزنده درباره قضاوت غلط

داستان درباره سید بحر العلوم

داستان درباره فقر و بازنشستگی

داستان آموزنده درباره فحاشی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزاگویی

داستان پندآموز درباره بدزبانی

داستان عبرت آموز درباره فحاشی

داستان درباره بددهنی

داستان آموزنده درباره فحش و ناسزا و فحاشی

داستان عبرت آموز درباره غیبت و سخن چینی

داستان آموزنده درباره غیبت

داستان عبرت آموز درباره غیبت

قهرمان کیست

داستان درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره غرور و تکبر

داستان پندآموز درباره غرور

داستان عبرت آموز درباره لقمه حرام

ارزش یک ساعت تفکر عبرت آموز از هفتاد سال عبادت بیشتر است

داستان آموزنده درباره غذا و زهد

داستان آموزنده و عبرت آموز درباره عمل

داستان درباره عمل کردن

داستان آموزنده و زیبا درباره کار و عمل

داستان زیبا درباره عمل

بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۴، ۱۸:۰۹ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
  • ۰
  • ۰

هم کفر هم شرک

ﻫﻢ ﻛﻔﺮ ﻫﻢ ﺷﺮﻙ 


ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻫﺸﺎﻡ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﻚ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺍﻣﻮﻯ، ﻭﻟﻴﺪ ﺑﻦ ﻳﺰﻳﺪ ﺩﺭ ﺳﻨﻪ 125 ﺑﺮ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺷﺪ.


 ﺍﻭ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ: ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺖ (افرادی) ﺑﻪ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻛﻪ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺩﺭ ﻗﻮﻣﺶ ﺑﺎﺷﺪ . 


ﺍﻭ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺒﻮﺕ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻫﺎﺷﻤﻰ ﺍﺳﺖ؟ ﺍﺻﻠﺎ ﻧﻪ ﻭﻟﻰ ﻭ ﻧﻪ ﻛﺘﺎﺑﻰ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﮕﻮﺋﻴﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﻨﻊ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ؟ 


ﻳﻜﺸﺐ ﻣﺆﺫﻥ ﺍﺫﺍﻥ ﺻﺒﺢ ﮔﻔﺖ، ﻭﻟﻴﺪ ﺑﺮﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺑﺎ ﺟﺎﺭﻳﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺠﺎﻣﻌﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻗﺴﻢ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﻨﻴﺰ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ، ﻟﺬﺍ ﻟﺒﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﻯ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻨﺎﺑﺖ ﻭﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﻣﺎﻣﺖ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ به او ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ. 


ﻭ ﺭﻭﺯﻯ ﻭﻟﻴﺪ ﺗﻔﺎﺀﻝ ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺯﺩ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺁﻣﺪ : ﻓﺘﺢ ﻧﺼﻴﺐ ﺭﺳﻮﻟﺎﻥ، ﻭ ﻫﺮ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﻭ ﺟﺒﺎﺭ ﻧﺼﻴﺒﺶ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﻭ ﺣﺮﺍﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ .


 ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻴﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻴﺮ ﺯﺩ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺮﺍ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺑﻪ ﺟﺒﺎﺭ ﻋﻨﻴﺪ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ، ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺷﺪ ﺑﮕﻮ ﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﻭﻟﻴﺪ ﻣﺮﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ !


 ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻛﻔﺮ ﻭ ﺷﺮﻛﺶ ﭼﻨﺎﻥ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﻭﺟﻬﻰ ﻛﺸﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻗﺼﺮ ﺁﻭﻳﺨﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﻦ ﻧﺎﭘﺎﻛﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻬﺮ ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩﻧﺪ .


کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش شرک


 http://10000dastan.blog.ir 

 کانال " داستانهای زیبا ، کوتاه و آموزنده " :

 https://telegram.me/joinchat/BSAfBzvMavvBN4-DcNFfFA

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی